دلتنگي
یه دوستی میگفت احساس میکنه شبیه یه نیمکته که گاهی کسی میاد میشینه روش خستگی در میکنه و میره ه ه ه ...احساسش برام قابل درک بود یه جورایی ... عینشو نه ولی شبیه اش رو تجربه کرده بودم، میکنم .... انگار که همیشه خدا روی یه نیمکت نشسته باشم ...تنها...تنها نشسته باشم و خیره شده باشم به آدمها ، به پرنده ها ،به آسمون، به خدا!....گاهی یکی پیدا میشه میاد میشینه کنارم ... نمیدونم شاید اونم تنهاس و پر از درد دل...شروع میکنه به حرف زدن...چه لذت بخشه شنیدن و گفتن برای یکی که تنهاست و خیره به آدمها، ...
نویسنده :
ضحی زاده احمدي
12:04