ضحی جون

دلتنگي

  یه دوستی میگفت احساس میکنه شبیه یه نیمکته که گاهی کسی میاد میشینه   روش خستگی در میکنه و میره ه ه ه ...احساسش برام قابل درک بود یه جورایی ...   عینشو نه ولی شبیه اش رو تجربه کرده بودم، میکنم .... انگار که همیشه خدا روی   یه نیمکت نشسته باشم ...تنها...تنها نشسته باشم و خیره شده باشم به آدمها ،   به پرنده ها ،به آسمون، به خدا!....گاهی یکی پیدا میشه میاد میشینه کنارم ...   نمیدونم شاید اونم تنهاس و پر از درد دل...شروع میکنه به حرف زدن...چه لذت بخشه     شنیدن و گفتن برای یکی که تنهاست و خیره به آدمها، ...
26 بهمن 1389

خاطره اي از يك مرد

ارزشمندترين چيزهای زندگي معمولا ديده نمي شوند ويا لمس نمي گردند، بلکه در دل حس مي شوند . پس از چند سال زندگي  مشترک همسرم از من خواست که با کس ديگري براي شام بيرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولي مطمئن است که اين زن هم مرا دوست دارد و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود   ولي مشغله هاي زندگي و داشتن  بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقي ونامنظم به او سر بزنم . آن شب به او  زنگ زدم تا براي شام بيرون برويم . مادرم با نگراني پرسيد که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادي بود که يک تماس تلفني شبانه و يا يک دعوت غير منتظره را نشانه يک خبر بد ميدانست . به او گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپ...
26 بهمن 1389

پاشو ... يه كاري بكن

  " يكي آمد در مغازه اي گفت ببخشيد آقا ,ديد كه صاحب مغازه آمد گفت بفرماييد صاحب مغازه هم پا برهنه بود ,گفت شما چرم داريد ,گفت بله, ميخ داريد گفت بله, نخ داريد گفت بله, گفت پس چرا براي خودت كفش درست نمي كني پات بكني كه اينجا پا برهنه راه ميري. حالا اگه به ما بگن عقل داري آره دارم, چشم ظاهر داري دارم .دل داري دارم. فطرت الهي داري دارم, پس چرا اينجا نشستي و كاري نميكني پاشو يك كاري بكن. اي دل به كوي دوست گذاري نمي كني اسباب جمع داري و كاری نمي كني اين خون كه موج مي زند اندر جگر تو را در كار رنگ بوي نگاري نمي کنی. اين را خرجش كن ."   پس ديگر از امروز ننشينيد..... همگي...
25 بهمن 1389

خبر فوري !

من دارم با  مامان و خاله و مادر بزرگم ميريمم خونه دايي امير  براي ديدن چون از مشهد اومدن... البته بابام نيست چون ديروقت ميومد خونه گفتم زود خبر را اعلام كنم كه دوستان ناكام نمونن!!!!!!!!!!!!!!!!!! 
24 بهمن 1389

احساس

  عزیز دلم صدامو میشنوی؟؟؟؟ دارم از دل درد میمیرم     خیلی خسته شدم..از همه چی..از خودم از زندگی از دوستام از مردم   از صحبت کردن از درس خوندن از خندیدن از شعر خوندن     از خوابیدن از همه چی ، از همه چی متنفر شدم   اصلا زندگی یعنی چی؟؟؟؟به چه دردی میخوره؟؟؟   .دلم میخواد با هق هق گریه کنم   احساس میکنم  حال دلم اين شعره :   کمکم کن کمکم کن نذار اينجا بمونم تا بپوسم کمکم کن کمکم کن نذار اينجا لب مرگ و ببوسم کمکم کن کمکم کن عشق نفريني بي پروائي ميخواد ماهي چشمه کهنه هواي تازه در...
24 بهمن 1389

تقديم به ضحي جون

  با تو آیا می توان عاشق نبود؟   می توان شب را به مهتاب نسپرد؟   با تو آیا می توان شادان نبود؟   می توان دل را به غمگینی سپرد؟   با تو آیا می توان عشق را از یاد برد؟   می توان دست را به دستان تو نداد ؟   با تو میتوان غم را به اعماق خاک سپرد   می توان شیرینی عشق را مزه مزه کرد   می توان سالها را , با رخ زیبای تو   به لحظه های ناب عاشقی تبدیل کرد   میتوان سالیان سال , با مهر تو   با دلی آرام و بی پروا عمر کرد   ...
24 بهمن 1389

امان از روزگار

  امان از روزگار فقط همین ! خیلی وقت هستش که نه مینویسم ! نه پیاده روی میرم ! نه گریه میکنم !   امروز تصمیم گرفتم که بنویسم , پیاده روی کنم , حتی گریه کنم   توی خلوت خودم گریه کردم یک کم آروم شدم   میخوام برم پیاده روی , دلم راه رفتن میخواد   میخوام مثل قبل با پیاده روی فکرم رو سبک کنم   دلم دریا میخواد , دلم کوه و دشت و طبیعت میخواد   برام دعا کنید   این جمله قشنگ رو هم جایی خوندمش خوشم اومد   عشق را در سبدی به نیل تو سپردم , نگهش دار به موسی شدن...
24 بهمن 1389

خونه خاله كدوم وره!

سلام   امروز به اتفاق مامان جون  و مامانم داريم ميريم خونه خاله اونها هم يه ني ني دارن كه اسمش مطهره است  اين اولين دفعه اي است كه من دارم ميرم اونجا..... جاي همه ني ني ها خالي ...
24 بهمن 1389

درد بیکاری

سلام اين شعر هم براي مامانهاي بيكار كه درد بي دردي دارند گذاشتم اميدوارم خوششون بياد البته راه علاجش هم ذكر شده ... خواستن مصرف كنن!! یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نیی شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت: کین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت: آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود با چنین دعوی چرا ای کم عیار برگ خود می ساختی هر نو بهار مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است ------- در اين چند هفته مانده تا عيدد بياييد درد بي دردي را درمان كنيم و بياد همنوعان فقير خود باشي...
23 بهمن 1389

سلام بر مامانهای بیکار

سلام اميدوارم كه همه شما خوب و خرم و سلامت باشيد و همچنان اوقات طلايي خود را پشت ميز كامپيوتر بگذرانيد و اصلا هيچگونه مطالعه اي نداشته باشيد و هيچگونه توجه لازمي به شوهرانتان نكنيد و همواره از آنها طلبكار باشيد و برنامه اي داشته باشيد كه در موقع خريد آخر سال پوستشان را درست و حسابي بكنيد و تلافي مادر شوهر و خواهر شوهر و رفيق شوهر و چيزي كه به شوهر ربط داره حتي افزايش كرايه تاكسي و پوشك و طلا و .... را هم سر آنها در آوريد ........... راستي بهترين راه آدم كردن شوهر نافرماني مطلق اوست و بد اخلاقي و بهترين راه افزايش قدرت و نفوذ در فاميل غيبت كردن پشت سر همه و بهترين راه اعتبار در شهر   ول گشتن  بي هدف با بن...
23 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ضحی جون می باشد