ضحی جون

شير عاشق

شیر نری دلباخته‏ ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ی حیوانات دیگر دریده شود. از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. . . . . . . . . . دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت. با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد. و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد. . . . . . . نتیجه اخلاقی: هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید!! و در دنیا رو سه چیز حساب ن...
3 اسفند 1389

اراده واقعي

پیرمردی تنها در يك روستا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی دوستدار تو پدر                 بعد پیرمرد این تلگراف را دریافت کر...
1 اسفند 1389

قهوه شور

اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد. آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، "خواهش می کنم اجازه بده برم خونه..." یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، "میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام." همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاو...
1 اسفند 1389

زشت ترين دختر

زشت‌ترین دختر کلاس عاشقم کرد دختر دانش آموز صورتی زشت داشت. دندان‌هایی نامتناسب با گونه‌هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره‌ای تیره... روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت... او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت‌ترین دختر این کلاسی؟!! یک دفعه کلاس از خنده ترکید … برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود! بعضی‌ها هم اغراق آمیزتر می‌خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله‌ای گفت که موجب شد در همان روز اول،...
30 بهمن 1389

اشتباه فرشتگان

  درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .   پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟   از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و ....   حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به  تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند .     ...
30 بهمن 1389

تست فضولي:

تست خودشناسی تا چه حد فضول هستید ؟ 1- در حال عبور از جلوي منزل يكي از همسايگان كه معمولاً صدايي از خانه آنها شنيده نمي شود، متوجه مشاجره پدر و مادر با يكي از بچه ها مي شويد. به نظر شما اين موضوع آنقدر جالب هست كه بايستيد و به دعواي آنها گوش دهيد؟ ـ وقت من بيشتر از اين كارهاي بي فايده ارزش دارد.(۰) ـ شايد چند دقيقه اي به حرفهاي آنها گوش دهم. (۵) ـ تا از كل جريان باخبر نشوم خيالم راحت نمي شود.( ۱۰ ) ۲ -وقت صحبت تلفني با يكي از دوستانتان، مجبوريد براي چند دقيقه پشت خط بمانيد تا او به تماس تلفني ديگري پاسخ دهد. زماني كه دوستتان برمي گردد، از او مي پرسيد چه كسي تماس گرفته بود؟ - بله (۱۰) ...
30 بهمن 1389

تست ميزان محبوبيت شما

  تست خودشناسی میزان محبوبیت شما       بـراى آن كـه بـدانـيـد مـيـزان مـحـبـوبيت شما بين دوستان و خانواده چقدر است به سئوالات زير پـاسـخ دهـيـد. سپس جواب خود را (بله ـ خير) با پاسخ ‌هاى صحيح تست كه به توسط يكى از اساتيد روانشناس دانشگاه ارائه شده تطبيق نماييد . بـراى هـر پـاسـخ صحيح يك امتياز منظور كنيد، هر قدر پاسخ ‌هاى شما بيشتر منطبق با پاسخ ‌هاى صحيح ذيل باشد، بيشتر مورد قبول ديگران هستند. از امتياز 17 به بالا خوب و كمتر از آن نامطلوب است؛ كه بايد در اين صورت در رفتار خود با ديگران تجديد نظر نماييد .       1...
28 بهمن 1389

مواظب باشيم

روزي روزگاري در روستايي در هند؛ مردي به روستايي‌ها اعلام کرد که براي خريد هر ميمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستايي‌ها هم که ديدن د اطراف‌شان پر است از ميمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران ميمون به قيمت 20 دلار از آنها خريد ولي با کم شدن تعداد ميمون‌ها روستايي‌ها دست از تلاش کشيدند. به همين خاطر مرد اين‌بار پيشنهاد داد براي هر ميمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با اين شرايط روستايي‌ها فعاليت خود را از سر گرفتند. پس از مدتي موجودي باز هم کمتر و کمتر شد تا روستايي‌ان   دست از کار کشيدند و براي کشاورزي سراغ کشتزارهاي&z...
28 بهمن 1389

دل آرام من

که دلم هست و دلارامم نیست ...   مادربزرگ من ...       هرگز                 عصا به دست،                       او را ندیده بودم از این گونه خم،                                            ...
27 بهمن 1389

بعضي ها

  بعضیا مثل خدا میمونن برا آدم!....از همه جیک و پیک زندگیت خبر دارن...عین دلتو     میذاری کف دستشون...عین فکرتو...عین وجودتو....از همه کارهات باهاشون میگی ...   از همه کارهای خوب وبدت...مثل خدا میمونن که خجالت نمیکشی باهاشون از کارهای     بدت بگی....از پشیمونیات...از دردها و خوشیهات... از همه چی....از همه چی...مثل   خدا میمونن که وقتی تنهاترین تنها میشی مطمئنی که هستن!...که میتونی وقتی دلت   میگیره بری سراغشونو با چند کلمه حرف الکی و چند تا خنده بیخودی سبک شی     برگردی سراغ زندگیت!...اما این بعضیا عین خدا ن...
26 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ضحی جون می باشد