ضحی جون

انشاء كودكانه

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو ب...
14 اسفند 1389

تنها راه نجات

تنها راه نجات مردي در جهنم بود كه فرشته اي براي كمك به او آمد و گفت: من تو را نجات مي دهم براي اينكه تو روزي كاري نيك انجام داده اي. فكر كن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟ او فكر كرد و به يادش آمد كه روزي در راهي كه مي رفت عنكبوتي را ديد اما براي آنكه او را له نكند راهش را كج كرد و از سمت ديگري عبور كرد. فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنكبوتي پايين آمد و فرشته گفت تار عنكبوت را بگير و بالا برو تا به بهشت بروي. مرد تار عنكبوت را گرفت و در همين هنگام جهنميان ديگرهم كه فرصتي براي نجات خود يافتند به سمت تار عنكبوت دست دراز كردن تا بالا بروند، اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنكبوت پاره شود و خود بيفتد...
12 اسفند 1389

اثرات منفي تلفن همراه بر مغز ما و كودكانمان

مدت‌هاست این بحث که آیا امواج رادیویی ناشی از تلفن‌های همراه اثرهای زیان‌بخشی بر مغز به جا می‌گذارند یا نه، هم‌چنان در میان دانشمندان رواج دارد. پژوهشی که این هفته در مجله «بیوالکترومگنتیک» منتشر شد حاکی از آن است که استفاده از تلفن همراه تغییرات مهمی در راستای افزایش موارد سرطان در میان مردان و زنان در بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۷ نشان نمی‌دهد. هم‌زمان مجله انجمن پزشکی آمریکا (American Medical Association) در گزارشی نوشت که استفاده از تلفن همراه تأثیرهایی بر مغز به جا می‌گذارد که هنوز در باره میزان زیان‌بار بودن آنها اطلاعی در دست نیست. نورا وولکوف، مدیر «مرکز م...
11 اسفند 1389

آيا وسواس داريد

وسواس دارید یانه؟ دراین تست میخواهیم بدانیم وسوس دارید یانه ؟ابتدا سئوال هارا بخوانید و بدون درنگ اولین جوابی که به ذهن تان آمدبا بله و یا خیر معین کنید . درپایان تعداد پاسخ ها مثبت و منفیتان را شمرده پی ببرید که دارای وسواس هستید یاخیر؟ 1-آیامدت زیادی راصرف تنظیم کاغذهاو یادداشت هایتان میکنید تا اگر روزی به آنها احتیاج داشتید دقیقا بدانید که کجاست؟ 2-اگر پیشامد غیرمنتظره ای مو جب هم خوردن برنامه ها و عادات روزانه بشود . ازاین بابت دلخورمیشوید؟ 3-ایا نظم ونظافت همه چیز برایتان اهمیت دارد؟ 4-آیا قبل ارخواب کارهای شخصی خاصی انجام میدهید که درصورت تغیر برنامه خوابتان مختل شود؟ ...
11 اسفند 1389

آرايشگران

شنيده ام كه آرايشگري براي مشتريان خود تعيين وقت مينمود و اگر هر كدام از مشتريان چند دقيقه دير ميكردند با پوزش از مشتري برايش وقت ديگري تعيين ميكرد،يك روز يكي از دوستانش در مورد اين رفتار از او سووال ميكند آرايشگر در جواب ميگويد اين خود ما هستيم كه به شغلمان اعتبار ميدهيم نه شغل به ما!  ...
10 اسفند 1389

صفتهاي خوب مداد

پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد : درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی. پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: -اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام ! پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی : صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده ا...
8 اسفند 1389

پسر غمگين

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم ! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه های درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت: می دانی؟ من از همسر و خانه ام خسته شده ام و می خواه...
7 اسفند 1389

جغد

جغد روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود و زندگي را تماشا مي كرد، رفتن رد پاي آن را. و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خوردند، ستون ها فرو مي ريزند، درها مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند. او بارها و بارها تاج هاي شكسته‌، غرورهاي تكه پاره شده را ميان خاكروبه هاي كاخ دنيا ديده بود. او هميشه آوازهاي درباره دنيا و ناپايداري‌اش مي خواند و فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد. روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت كني و آواز نخواني، آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگين شان مي كني. دوستت ندا...
7 اسفند 1389

تاريخ ايران

گویند در جنگ دوم روس و ایران وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند، دولت ایران خود را در مقابل کار تمام‌شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا می‌کرد بپذیرد .   فتحعلی شاه برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، بزرگان کشور را خبر کرد و به آنها فرمود: «اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک‌مرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی‌ایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟ »   حضرات که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بودند، تعظیم سجده‌مانندی کرده و گفتند: &laqu...
5 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ضحی جون می باشد