ضحی جون

تنها راه نجات

1389/12/12 9:04
551 بازدید
اشتراک گذاری

تنها راه نجات

مردي در جهنم بود كه فرشته اي براي كمك به او آمد و گفت: من تو را نجات مي دهم براي اينكه تو

روزي كاري نيك انجام داده اي. فكر كن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟ او فكر كرد و به يادش آمد

كه روزي در راهي كه مي رفت عنكبوتي را ديد اما براي آنكه او را له نكند راهش را كج كرد و از سمت

ديگري عبور كرد.

فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنكبوتي پايين آمد و فرشته گفت تار عنكبوت را بگير و بالا برو تا به

بهشت بروي.

مرد تار عنكبوت را گرفت و در همين هنگام جهنميان ديگرهم كه فرصتي براي نجات خود يافتند به سمت

تار عنكبوت دست دراز كردن تا بالا بروند، اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنكبوت پاره شود و

خود بيفتد كه ناگهان تار عنكبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرتاب شد فرشته با ناراحتي گفت

: تو تنها راه نجاتي را كه داشتي با فكر كردن به خود و فراموش كردن ديگران از دست دادي. ديگر راه

نجاتي براي تو نيست و بعد فرشته ناپديد شد....!
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فرشته
12 اسفند 89 13:54
سلام عزیزمممممممم خوبی ............ این مطالبت منو کشته خیلی جالبه ممنونم عزیزم ......... ضحی جونمو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ضحی جون می باشد